ای دل! شدی سنگ صبوری برای همـــــــــــه.
همیشه شریک دردهایشان بودی و همنشین دل خرابشان..
همیشه لحظه های تنهاییشان با تو تقسیم می شد و بغض های گلوگیرشان با گریه بر شانه های تو جاری می شد.
ولی کـــــــــــــــاش می دانستند درد تو کمتر نیست، حال تو بهتر نیست..
کـــــــــــاش می توانستی فریاد بزنی که تنهایی درد دارد و چه سخت است..
اما ملالی نیست!
شاید، شاید قسمتت این بود.
درد کشیده باشی تا بفهمی حال دلی را که درد امانش را بریده و بفهمی نگفته هایی را که پشت سنگینی یک بغض پنهان مانده.
خدایا تنها مگذار دلی را که هیچکس دردش را نمی فهمد،
چــــــــــــرا که خود می دانی چه سخت است تنهایـــــــــــی.